مسلمانان مرا وقتی پسر بود که با وی گفتمی گر دردسر بود
ز بیماری چو می افتادم از پا به درمانش امیدم را ثمر بود
ز مدرسه ز خانه صحبت او برایم روز دیگر تازه تر بود
خریدم از برایش ماهواره گمانم مستحق این اثر بود
ببوسید او کتاب و دفتر و درس چنان دیدم که او هم در خطر بود
تماشای زیاد رقص و آواز هماره کار او شب تا سحر بود
بپوشیدش لباس رنگ وارنگ که زلفش هد هد کاکل به سر بود
به تقلید از فرنگی های بی دین به دنبال قر و رقص کمر بود
زمن ضایع شد امنیت به خانه چو او را زین منش شوقی دگر بود
شدم نادم ز کار خود چه سازم؟ ندانستم پسر را این شرر بود
خبر دادم به مامورین شهری برند آنتن چو من را دردسر بود
چه حاصل بردن آنتن زخانه مرا دیگر پسر نی آن پسر بود
خورم حسرت به روزی کز محبت پسر جانم مرا چون تاج سر بود
فاطمه زارعی (توفان )
- ۰ نظر
- ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۶