لحظه
دلم یک بوسه میخواهد از آن لبها که طعم سیب حوا می دهد امشب
دلم یک پرسه میخواهد به هر دنیا که حس خوب رویا می دهد امشب
دلم یک شانه میخواهد که سنگی باشدو مهر نماز پرگداز من
دلم یک خانه می خواهد که چنگی از صدا و ساز دنیا می دهد امشب
دلم یک باده میخواهد از آن مینا که دوزخ را به یاد آرد و آتش را
دلم یک جاده می خواهد به آنجایی که عصیان خدا را می دهد امشب
دلم یک همزبان میخواهدو همدم که با من از گناه و از خطا گوید
دلم یک همعنان میخواهدو همره که جولانم به تارا می دهد امشب
دلم یک آسمان میخواهد آبستن که ابر آن ببارد می به هر خلوت
دلم یک سایبان میخواهد و سایه که بستر را به غوغا می دهد امشب
دلم یک آشنا میخواهدو یاری که رو آرد به بدنامی بسان من
دلم یک روشنا میخواهد و نوری که نامم را به یغما می دهد امشب
دلم یک رسته میخواهد یکی فارغ یکی مرتد یکی همکیش خودکافر
دلم یک خسته میخواهد یکی عاشق که او هم این ندا را می دهد امشب
دلم یک لرزه میخواهد که بیخود سازدم از های و هوی خود خدای خود
دلم یک ـلحظه میخواهد از آن مینو که قولش را به فردا می دهد امشب
فاطمه زارعی (توفان )
- ۹۴/۰۶/۱۷