چاووشی
بسان طنزگویانی که ازبیچارگی گویند
گرفته یک قلم دردست و
پیشانی فشرده درمیان هردوانگشتان
پی پردازش یک سوژه ی تازه
به پیش روهزاران دردبی درمان
دراندیشه هزاران راه نارفته
دراین بازار آشفته
دراین بیداری خفته
سرخود,راه خودراازمیان سوژه های ناب و ناگفته
_ بی تامل می کنیم آغاز _
سه ره پیدا :
و هرره رو به سوی سوژه ای دیگر
نخستین ره :نوشتن از برای خنده ی خلق خدا باشد
که خنداندن تعبد نی که از تسبیح و سجاده جدا باشد
دو دیگر هم: نوشتن از برای خالق و خلق خدا باشد
که بنیادش زریشه بی گمان لق و خطا باشد
سه دیگرره :نوشتن از برای راحت مردم
که آغازش نمایانست و پایانش به مرزناکجاباشد
××××××××
تو دانی در نخستین ره
سفر از بهر دنیا هست و
بی تردیدانجامش هویداهست و
نه کس باتوکاری باشدو
نی قصد کاری هست
که تنها خنده ی خلقست
توراامنیت وآرامش مطلق
عیان حق است !!!
××××××××
دو دیگرراکه می گفتم
که نیمی از برای خلق و
نیمی ازبرای خالق این خلق
اگر با زیرکی ازدردوغم گویی
برای شادی هم خلق و هم خالق
به شهرت می رسی آسان
هیاهو می کندآوازه ی تودرمیان خلق بی سامان !!!
اگرهم اندکی خنده!
اگر هم اندکی طعنه!
بیفزایی برای مزه ی
گفتارطنزالوده ات,گاهی
به هر نان و نوایی میرسی ,آری
اگر دم بر کشی آرام و
گر سر بر کنی بی شک
تو را جور زمان ,آهی !!!
××××××××
سه دیگر راه ناپیداست
که برگشتن ازآن باخالق یکتاست
اگرباجرات وقدرت نوشتی ازبرای حق
از آنچه در ورای حق
بخوبی می شود ناحق
اگرباصدکنایه هرسخن همراه گردانی
اگرباصدلطیفه خلق را گمراه گردانی
ببایدروکنی تاناکجاآباد
_ کجا ؟_
اینجا,به این ماواکه من هستم !!!
×××××××××
من اینجابس دلم شاداست
وهرسازی به گوشم نغمه ی باداست
بیاره توشه برداروتوهم چون من
به این خلوت قدم بگذار
ببین این را
که آیا سرزمین (هر کجا)
هر گوشه از دنیا
_ به این حد پاک و آزاد است ؟_
فاطمه زارعی آبان هشتاد ویک
- ۹۴/۰۶/۱۸